RUMINA
نا امیده نا امید به دنباله ذره ای امید
ذره ای میبینم و میگم "امید"
این شده رسم منه نا امید بی امید
در تاریکی قدم زدم ، در سکوت فریا زدم تا پدید آیم در میان پنهان ها تا شنوده باشم در میان ناشنوایان تا گوینده باشم در میان بی زبا نها اگر چه فریادم رساتر از سکوت نیست ،اما امیدم به نوری است در تاریکی قدم هایم امیدم را در تاریکی فراموش نخواهم کرد.
حرکت کردن در جهت رودخانه هنر نیست این کار را ماهی مرده هم می تواند انجام دهد....
شکسپیر می گوید:به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن
من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من، من خودم هستم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسنده پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() |
|||
![]() |